۱۴۰۱ خرداد ۲, دوشنبه

شعرطنز برادر بسیجی از اقای هالو


 برادر بسیجی مسلح

ذوب ولایت معظم له

ای پسر خوب برادر من

برادر چفیه به دور گردن

برادر چکمه ی خونی به پا

صدآفرین صدآفرین مرحبا

من میبینم تفنگو روی شونه

رفتی به سمت مردمت نشونه

نمیگی اونهایی که روبه روتن

شاید پسر یا دختر عموتن؟

شاید یکیش همسایه بالاییته

یافامیلای دور زنداییته

شاید یکیش برادر تو باشه

یا آشناهای همسر تو باشه

اونی که انداختی زمین غرق خون

شاید معلمت باشه پسر جون

فامیل و اشناهات نباشن اصلا

هموطن و همزبونت که هستن

اون پیری که خونشو کردی جاری

شاید بسیجی بوده روزگاری

منتها کی مقابل مردمش؟

مقابل دشمن و تیر و ترکش

بسیجی اون بود که توی جبهه بود 

صاحب آبرو بود و وجهه بود

ده بیستا ترکش توی پا و تن داشت

جا روی چشم مردم وطن داشت

اونا که با تفنگ تو جون میدن

خیلی‌ها خانواده ی شهیدن

فکر میکنی اونا که روبه روتن

دشمن وحشیه ستیزه جوتن؟

از امریکا از انگلیس اومدن؟

به جنگ ارتش و پلیس اومدن؟

نه بابا جون هموطن تو هستن

فقط از اینهمه تباهی خستن

از اینجا مونده و از اونجا روندن

سفره هاشون خالیه گشنه موندن 

یا بازنشسته های پیرمردن

حضرت عباسی گناه نکردن

بورس پولاشونو قلفتی خورده

دارو ندار همشونو برده

کارگره حقوقشو میخواد خب

حقوق عهد بوقشو میخواد خب

یا اون کشاورزه که آب نداره

حرف حسابشم جواب نداره

گوشت فقط شعارها رو شنیده؟

چشمات اینهمه اختلاسها رو ندیده؟ 

دین و دیدی همش تظاهر شده؟

زندونها رو دیدی چقدر پر شده؟

جوون تحقیر شده ندیدی ؟

توی سی سالگی پیر شده ندیدی؟

زندگیا رو دیدی نابود شده؟

یا آرزوهایی که دود شد؟

اینا که تو خیابونا نشستن 

همشون از جنس خود تو هستن 

تویی که واسه رهبرت میمیری

لنگ حقوقی بخور و نمیری

از همه بیش و کم خبر دارم من

از جیب خالیتم خبر دارم من

برای بچتی توی تقلا

لنگ یه قوطی شیرخشکی والا

از تو که مثل ملت آس و پاسی

سوالی دارم جون تو اساسی

نپرسیدی از رییست هر کیه؟

چرا میاد سیسمونیش از ترکیه؟

بچه ی تو یا نوه ی اون خره

خون کدوم قرمز و رنگین‌تره 

خودت رو گول نزن بشین فکر بکن

فکر خدا و غیرذالک بکن

رو خون مردمت داری راه میری

کجا میری؟که قدسو پس بگیری؟

بدون که در محکمه الهی

شریک دزدایی و رو سیاهی

جواب بچتو میخوای چی بدی

روز قیامت بخدا چی بگی

بگی که من مامور و معذور بودم؟

یا بگی من کر بودمو و کور بودم

برادر هموطنم بسیجی

عزیز پاره تنم بسیجی

بشین و فردا رو نگاه کن داداش

فکر خودت نه فکر بچه هات باش

با نوه من که بشه هم رده

نباشه از پدر خجالت زده

سرش پایین باشه همش روش نشه

که اسم تو توی شناسنامشه

طفلی اخه چه اشتباهی کرده

تو قاتلی اون چه گناهی کرده؟

بذار با عزت بکنه زندگی

نه با خجالت و شرمندگی

ببین کجا داری خطر میکنی

سینتو واسه کی داری سپر میکنی

اونایی که دستور تیر و میدن

تو ویلاشون روی تشک لمیدن

تورو فرستادن توی خیابون

بچه هاشون تو خارجن مسلمون

ویلاهارو اونور آب خریدن

رو هم پولارو دسته دسته چیدن

بچشون اون طرف تو شور و حاله

جخ به شما بسیجیا می باله

یه وقتی هم تقی به توقی بشه

اوضاع یکم شلوغ پلوغی بشه

فکر میکنی اونا هواتو دارن؟

گوشت دمه توپی برادر من

سوار طیاره میشن الفرار

تو میمونی یه ملت عزادار

وقتیکه اوضاع نباشه راست و ریس

یه وقت دیدی جا تره و بچه نیست

رژیم که رفت روی تکون و لرزش

جخ میبینی مونده علی و حوضش

کار که بالا بگیره در میرن

لس آنجلس یا ونکوور ، منهتن

میگن به گور پدر بسیجی

تازه میفهمی که ته هویجی

تازه میفهمی که افتادی تو چاله

تو دست مردم خودت مچاله

تو مثل فرزند منی پسر جون

عزیز دلبند منی پسر جون

میشه به درگاه خدا توبه کرد

تفنگتو بذار زمین و برگرد

یه روز میاد که مات و حیرون میشی

از بن و از بیخ پشیمون میشی

فحش میدی به اون که با سوء ظن

تفنگو داد دستت و گفتش بزن

خودش گذاشته رفته شاد و خندون

تو موندی و دستای غرقه در خون

یه لنگه پا وقتی جواب پس میدی

لعن به اون شیخ مقدس میدی

مثل یه مورچه تو لگن می افتی

یاد من و شعرای من می افتی

بهم میگی کاش خداجو بودم

بسیجی نه مثل تو هالو بودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

قاضی محمدرضا عموزاد خلیلی، شکنجه‌گری در لباس قضاوت

  قاضی محمدرضا عموزاد خلیلی، شکنجه‌گری در لباس قضاوت او از قضاتی است که در سال ۹۷ بعنوان یکی از ۵ قاضی مجازات‌های جایگزین حبس در قضاییه فاس...