🎥 بهاره عبداللهی: انگار با پتک به صورتم کوبیده باشند، در یک لحظه صورتم غرق خون شد
بهاره کنار علی در صندلی جلو نشسته بود که ناگهان شیشهها خرد شدند و صدای جیغهای رسپینا در گوششان پیچید. بهاره روی خود را برگرداند و همسرش را دید که پشت فرمان، گردنش افتاده است. خون و جیغ و فریاد همهجا را گرفته بود. معترضان خودرو آنها را دوره کردند، مردی پشت فرمان نشست و علی را که نیمهجان شده بود، به کنار هول داد و این خانواده را به خانهشان رساند.
#چشمهایش #اطلاع_رسانی #اعتراضات_سراسری #سرکوب_معترضان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر