«من اشکانم، من کشته شدم، من بارها به قتل رسیدم، من افول انسانیت را دیدم و تصمیم گرفتم چشمهایم را به روی این همه ظلم و جنایت تا ابد ببندم، ساکن تهران، ورزشکار و مربی کیک بوکسینگ، روی اسنپ کار میکردم، اعتراضات ۹۸ دستگیر شدم، تحت فشار و شکنجه برای اعتراف به جرم ناکرده! من هیچ پمپ بنزینی آتش نزده بودم. اعتراضات ۱۴۰۱، مهرماه، از سر کار یه خانه میآمدم. باز هم دستگیر شدم به جرم ناکرده! وکابوسهای ادامهدار من به مرگم ختم شد، در بند ۱ تیپ ۶ تهران بزرگ بودم، در یکی از شورشهای زندان همراه دو نفر گرفتار رسولی نامی شدم که فرمانده یگان ضدشورش زندان است، دستها را رو به آسمان میگرفت و میگفت: خدایا قبول کن! سپس محکم میزد پسِ گردنم، اینقدر میزد که پیرهن گرانقیمتش با خون من قرمز میشد، میگفت دستم بسته است اگر نه باید بکشمتان مثل سگ! بعد هم رجزخوانی و حرفهای رکیک جنسی، همین قدر بدانید که سه روز از پا آویزان بودم …من بیبضاعت رزمیکار … در دادگاه در پنج دقیقه قاضی صلواتی به من حکم پنج سال داد! از خشم و اضطراب و فشارهای عصبی میلرزیدم، دیگر تحمل اعدامهای مصنوعی را نداشتم … یک روز چند روحانی به زندان آمدند، خودم را به آنها رساندم، از دردهایم و بیگناهیام گفتم، گفتم که چند روز دیگر سالگرد برادرم است میخواهم کنار مزارش باشم، از مرگ مادرم گفتم. گفت: باید بمانی و حبس بکشی … در اوج استیصال بودم، کرمهایی که از خوردن روحم تغذیه میکردند، همان شب با گیوتین کنسرو ماهی رگم را زدم ،،، روی دیوار حمام نوشتم؛ داداشا حلالم کنید. همبندیها اورژانس را خبر کردند، پیروزفر رئیس تیپ ۶ زندان گفت : دعا کن که بمیری، اگر نه خودم تکهتکهات میکنم، سه روز بعد در بیمارستان، با دیدن رسولی، از مزدوران زندان خودم را باختم و از طبقه سوم به پایین انداختم …. مرگ تو کجایی ،،، دچار آسیب نخاعی شدم! اما اسمم در لیست عفو شدهها بود … نمیتوانستم راه بروم، پدرم مرا به تبریز برد، من به ته لیوان رسیده بودم، دوباره پلیس امنیت برای خودکشیام در زندان پرونده گشوده بود و من احضار شدم …طاقت مواجهه با شیطان را نداشتم …قرصهایم و بعد لیوان آب … من مرده بودم …..و تمام دردهایم را با خود دفن کردم»
- متن و ویدیو ارسالی از طرف یکی از دوستان نزدیک اشکان
#اشکان_بلوچ #نه_به_جمهوری_اسلامی ج
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر